گزارشی که پیش رو دارید، به تحلیل بحث لباس ملی از منظری خاص پرداخته است .مشکل پوشش در ایران، آن قدر آشکار است که نویسنده را ناگزیر می کند تا صریح و بی پرده به سراغ معضلات برود. پیشاپیش از خوانندگان به خاطر رک گویی ها در این گزارش تحلیلی عذرخواهی می کنم.
قرن ها از روزگاری که که بشر لباس را فقط به عنوان وسیله ای برای پوشش و حفاظت خود از سرما و عوامل طبیعی به کار می برد، می گذرد؛ اما دیر زمانی بیشتر از این موضوع که این عنصر به یکی از تأثیرگذارترین شاخصه های فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی مبدل گردیده، سپری نشده است.
وقتی گاندی در هند با حربه فرهنگی - اقتصادی لباس و پارچه ملی به نبرد با استعمار انگلستان شتافت و در این کار چنان توفیقی یافت که تصویر چرخ ریسندگی، نماد ملی و آرم پرچم هندوستان گردید، غرب فهمید که این شی ء به ظاهر ساده، چه قدر قدرت دارد .
چنین بود که مغرب زمین دانست که برای چیرگی فرهنگی بر مشرق، قبل از ترویج زبان، موسیقی و یا هر مؤلفه فرهنگی دیگر که در قرون 18 و 19 قابل اشاعه بود، باید لباس سنتی مردمان ممالک عقب مانده را از تن آنها بیرون آورد.
لباس، بر خلاف بسیاری دیگر از انواع فرهنگی که درست یا غلط به آنها به چشم تفنن نگریسته می شود، جزئی از ضروریات حیات بشری شمرده می شود و غنی و فقیر، به لحاظ الزام اجتماعی، مجبور به استفاده از آن هستند.
از سویی، هیچ چیز به اندازه لباس نمی توانست در آن واحد، تمام انگیزه های استعمار نوین از جمله ترویج بی بندوباری جنسی، اشاعه آیین ها و انگاره های غرب برای رسیدن به جهانی شدن، تبلغ برای کالاهای ساخت اروپا و آمریکا و ده ها هدف دیگر را تأمین کند.
از این رو، تهاجم به پوشش ملی ملت های تحت سلطه، باید جدی گرفته می شد و چنین نیز شد.
یکی از کشورهایی که برنامه اصلی استعمار برای مسخ فرهنگی آنها بر روی مقوله پوشش محوریت یافت، ایران بود. یافتن پاسخ برای چرایی این موضوع، چندان سخت نیست. ایرانیان در میان مردم سایر بلاد، بیش از همه حجاب و پوشش ملی خود را پاس داشته، به آن پایبند بودند.
از سویی چون حجاب برای پارسیان از دو جنبه ملی و دینی دارای اهمیت بود و حتی به عنوان اصلی ترین جلوه دینداری نیز از قدیم مطرح بوده است، تهاجم به آن، یک تیر با صد نشان محسوب می شد.
چنین بود که رضاخان، حاصل تمام مردم فریبی های خود در مؤمن مآبی و اعتقاد به اسلام را به یک باره بر باد داد و با صدور فرمان کشف حجاب، اوج وابستگی به استعمار را به نمایش گذاشت.
اولین حرکت منسجم برای تغییر در لباس ایرانیان، از سوی مجلس شورای ملی و در نخستین سال های حکومت رضاخان آغاز شد. پارلمان در 29 بهمن 1301ش. تصویب کرد که همه کارکنان شهری، اعضای کابینه و نمایندگان مجلس، در طول ساعات کاری، باید لباسی شامل کت و شلوار آبی رنگ و کلاهی لبه دار موسوم به کلاه پهلوی را بر سر کنند.
شش سال بعد، این قانون به همه اتباع مذکر ایرانی تسرّی داده شد و در عوض، گروه هایی همچون روحانیون از آن استثنا شدند.
در ماده سوم این قانون موءکداً بیان شده بود که سرپیچی کنندگان از این مقررات، به 1 تا 5 تومان جزای نقدی و یا تا هفت روز حبس محکوم می شوند.
با اجرای این قانون و سخت گیری شدید در اجرای آن، در حقیقت الگوی لباس ایرانی که به نوشته دانشنامه «ایرانیکا» تا اوایل سلسله پهلوی، بیان گر اختلافات میان اقوام، روستاها، مناطق و طبقات اجتماعی بود، از میان رفت و شاید از همان جا بود که تمسخر لباس های ملی و محلی اقوام ایرانی، به صورت یک خرده فرهنگ و همچون یک انگل مزمن در دل فرهنگ اجتماعی ما جای گرفت تا جایی که اینک آرام آرام پوشاک های محلی بسیار کم کاربرد شده و یا در برخی جاها همچون شمال کشور، به کلی منسوخ و به مراسم و آیین ها منحصر گردیده است.
هم شکل کردن لباس های مردان، چندان هزینه ای برای حکومت وقت نداشت؛ اما طولی نکشید که حلقه دوم از سناریوی رضاخان به اجرا درآمد و مجلس به دستور رضاشاه در دی ماه سال 1314ش. برای زنان پوششی غربی و فاقد پوشش موی سر را اجباری کرد.
حتی همسر و دو دختر رضاشاه، اشرف و شمس، در تاریخ هفدهم دی ماه 1314ش. برای اولین بار در تاریخ ایران، به صورت سربرهنه و با لباس مدل غربی (دامن ماکسی و کلاه لبه دار) در انظار عمومی حاضر شده، در مراسم رژه دختران محصل بی حجاب در حضور پدرشان شرکت کردند.
رضاخان، مدتی بعد از سلطنت استعفا کرد و به جزیره ای دورافتاده تبعید شد تا در سختی و فلاکت بمیرد؛ اما بنیانی که او بر جای گذاشت، به هر دلیل، اثرات مخرب خود را روی ذهن و فکر ایرانی ها باقی گذاشت. بسیاری از زنان با رفع اجبار، مجدداً به حجاب خود بازگشتند؛ اما این رجوع دوباره، رجوع به همان حجاب ابتدایی نبود؛ بلکه حکومت محمدرضا شاه این بار هم با ارائه زیرکانه الگوی چادر گلدار که پوشش زیر آن هم هیچ محدودیتی نداشت، عملاً مسیر برگشت را به انحراف کشاند. هر چند بازگشت به حجاب دوره قاجاریه، مشتمل بر چادر مشکی کمری که تمام اندام را می پوشاند و پارچه سفید رنگی به نام پیچه که روی صورت می انداختند، کمی آرمان خواهانه به نظر می رسید؛ اما تهی شدن چادر و پوشش، از فلسفه اولیه خود یعنی پوشاندن بدن زن از نامحرمان، نمی توانست بدون برنامه ریزی باشد.
با این مقدمه نه چندان کوتاه به 19 تیر ماه 1383ش. باز می گردیم؛ جایی که رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با مدیران، نخبگان و مردم همدان در سخنانی از مدگرایی افراطی در جامعه و تقلید از مدل های غربی به شدت انتقاد و پیشنهاد کرد که با ارائه الگوهای بومی ایرانی، «لباس ملی ایرانیان» طراحی شود.
تحلیل این که چه موضوعی نابسامانی وضع لباس ایرانیان را تا بدان جا رسانده که با وجود آن که یکی از اصلی ترین رویکردهای نهادهای دست اندر کار امور فرهنگی در کشور و نیز نیروهای انتظامی و انضباطی از روزهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، مبارزه با بدحجابی بوده است، مسئول نخست کشور شخصاً در مورد آن به اظهار نظر پرداخته، موضوعی شایان توجه است.
مسأله آن است که برخورد با موضوع حجاب در کشورمان، با چنان دگرگونی و تنوعی روبه رو بوده که ابعاد آن برای بررسی نیازمند رویکردی تاریخی - سیاسی است.
از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران، پوشش افراد به نماد و تابلوی گرایش سیاسی آنها تبدیل شد؛ چنان که نیروهای دسته بندی شده در طیف طرفدار روحانیت، از زدن کراوات خودداری کردند و نیز زنان عضو این گروه ها، اکثراً چادر به سر می کردند.
این مسأله و مرزبندی، کاملاً پررنگ و واضح بود؛ به طوری که به آسانی تبدیل به معیار اصلی استخدام ها و یا پروسه های بازسازی انسانی قرار گرفت.
با عزل بنی صدر و فرار او به خارج، گفتمان چادر و پیراهن روی شلوار، بر سایر شیوه های لباس پوشیدن، غالب شد. این چیرگی، سال ها ادامه یافت تا آن که جنگ به پایان رسید و فن سالاران، بر سیاست و اقتصاد حاکم شدند. این حضور به معنای پایان دوره ارزش مندی ناآراستگی و مدگرایی در میان بدنه رسمی جامعه بود. مدیران ارشد غیرروحانی، مرغوب ترین کت و شلوارهای دوخت گالری های معروف جهان را بر تن می کردند و پیراهن های خود را با فریم عینک هایشان ست می نمودند.
زنان این جمع اما یارای به کنار گذاردن یک باره چادر را نیافتند؛ اما در عمل و سخن از اجبار زنان به پوشیدن چادر مشکی انتقاد کردند و حتی گاهی رنگ سیاه برای لباس زنان را بدعت در دین و بر خلاف سنت شیعه خواندند. این گروه، اگر چه چادر را نتوانست منسوخ کند، اما چنان آن را از تقدس خارج کرد که نزدیک به یک دهه پوشیدن چادر یا مانتو و نزاع بر سر آن میان والدین و دختران جوان و یا بین دختران و پسران در شرف ازدواج، به اصلی ترین چالش اجتماعی کشور تبدیل شد.
طیفی از حاکمیت به کمک سنت شتافت و در و دیوار شهر از پلاکاردهایی در مذمت بدحجابی پر شد. جمله مشهور «حجاب مصونیت است نه محدودیت» در چنان اوضاعی و در پاسخ به همین معترضان در تیراژ وسیع در معابر و شوارع جلوه گر گردید.
اما این نیروهای کمکی هم خیلی دیر رسیدند و هم خیلی ناشیانه و ضعیف به میدان رسیدند.
در نبرد نابرابر حجاب و بدحجابی، دومی پیروز شد و شهرها و روستاها را فتح کرد.
ارزانی، فراوانی، تنوع و تبلیغ مناسب در مجلات و حتی صدا و سیما هم به کمک فاتحان آمد و مدل های جدید لباس، به ویژه مانتوی کوتاه برای دختران و شلوار جین و تی شرت برای پسران را تا بدان جا فراگیر کرد که شاید از دید یک ناظر خارجی این گونه لباس ها، پوشاک ملی ایرانی تلقی می شد!
با نگاه به آن چه گفته شد، در می یابیم که نه زور توپ و تفنگ قزاق های رضاخانی و کشتار در مسجد گوهرشاد توانست ریشه های حجاب باستانی زنان ایرانی را بخشکاند و نه پس از انقلاب، برخی حرکات افراطی و فیزیکی توانست بساط بدحجابی را برچیند.
چنین است که گفتمان لباس ملی را که رویکردی دگرگونه در پیش گرفته است، شایسته تحلیل می دانیم؛ زیرا چنان نبوده است که پس از سخنان رهبری با برخی نمایندگان مجلس، بدنه فیزیکی سامانه دفاع اجتماعی به صحنه آورده، بخواهد در عمل «پوشاک ملی» را بر مردم تحمیل نماید؛ بلکه این کار در یک برنامه تبلیغی علمی قرار گرفته، بیش تر از پیاده نظام، ارتش فکری به کمک تحقق این ایده آمده است.
وقتی از لباس ملی سخن به میان می آید، عدم توجه به تعریفی جامع و مانع از آن، می تواند بحث را به انحراف بکشاند.
واژه لباس ملی از دیدگاه تاریخی، بامسمّا و قابل تطبیق با دست آوردهای دیرین شناسانه است؛ زیرا ایرانیان به واقع درست در زمانی که در تمدن اروپا برهنگی یک ارزش بود و از این رو هم مجسمه های خدایان ایشان عمدتاً برهنه یا نیمه لخت بوده است، دارای فرهنگ پوشش کامل و متناسب با درجه و طبقه بوده اند.
آثار باقی مانده بر کتیبه های تخت جمشید، معبد آناهیتا و تصاویر روی فرش پازیریک، به خوبی بر این مسئله صحّه می گذارد.
آن گاه که می گوییم لباس ملی، ذهن می تواند تا شناخته شده ترین عناصر تمدنی را به عنوان منبع در ذهن و نظر خود درآورد. اما آیا صرف این که لباس در جامعه ملی ما چنین قدمتی دارد، باید برای طراحی آن به طور کامل تسلیم انگاره های پیشین شد؟
حسین درگاهی، کارشناس امور اجتماعی که تحقیقاتی نیز در زمینه معضلات رفتاری جوانان انجام داده است، می گوید: قبل از این که بدانیم لباس ملی باید چگونه باشد، شایسته است به این مسئله بپردازیم که لباس ملی چگونه باید باشد تا رایج شود؛ زیرا گاهی تعریف یک موضوع، همان بیان ویژگی های مثبت آن است.
وی می افزاید: در کشور ما اگرچه دین اسلام قدمتی 15 قرنه و توحید، دیرینه ای فراوان دارد، اما هنوز به دلیل پاره ای از برخوردها و واکنش های نامناسب، دین و ملیت، دو عنصر کاملاً جداگانه به شمار رفته؛ به طوری که اگر چیزی یا کسی ملّی یا وطنی بود، تصور می شود که او مذهبی نیست.
اما این موضوع در مورد لباس با یک واقعیت شیرین تاریخی مواجه است. زیرا ایرانیان باستان به طور نمادین لباس هایی را بر تن می کرده اند که اسلام امروزی تقریباً همان ها را به عنوان پوشش آرمانی یک مسلمان عرضه می کند.
برای آن که برای همه روشن شود منظورم چیست و از آن جا که امروز از فرهنگ باستانی ما چیزی نمانده که مثال بزنم، به لباس زنان هندی اشاره می کنم.
هندی ها به طور سنتی لباسی دارند که در آن زنان سر خود را با یک پوشش بلند شبیه به چادر می پوشانند. این تقریباً همان چیزی است که در تصویر زن ایرانی نقش بسته روی فرش پازیریک، می توان دید.
پس ایران و ایرانی ذاتاً با حجاب - که بیرونی ترین جلوه فرهنگ اسلامی است - هیچ مشکلی ندارد؛ زیرا سال ها قبل از ورود اعراب به ایران هم زنان ما هرگز به برهنگی و بی عفّتی گرفتار نبوده اند.
از این رو، یک فصل مشترک برای لباس ملی ایرانیان برای زنان، آن است که باید پوشیده و محجب باشد؛ اما این موضوع را - که پوشش تا چه حد لازم است و تا کجا باید جلو رفت - کارشناسان امور دینی باید پاسخ دهند.
آیة الله حائری شیرازی، امام جمعه شیراز و نماینده رهبری در استان فارس، در این رابطه چادر کمری را مناسب می داند. طرح نظر وی بیش از آن که موضوعیت داشته باشد، می تواند طریقیت داشته باشد؛ زیرا او نماینده دیدگاه های رسمی متدینان جامعه است واز تحلیل این نظر، می توان به نکات مهمی رسید.
یکی آن که چادر و انواع آن از دیدگاه نخبگان دین هنوز بهترین نوع پوشش برای زنان است و اصولاً تصور این که کسی از تریبون رسمی بخواهد با این نوع پوشش مخالفت کند، وجود ندارد.
واقعیت آن است که تا کنون همان قدر که داشتن ریش برای مردان، ملاک قضاوت در مورد تدیّن آنها بوده، چادری یا مانتویی بودن هم راه میان بر ارزیابی افراد از لحاظ شخصیت دین باورشان تلقی گردیده است.
از بین رفتن این نظریه جمعی که نه تنها در میان یاخته های سنتی از بافت اجتماع، بلکه در تصورات رسمی نیز رسوخ دارد، چنان هزینه ای از مروجان لباس ملی خواهد گرفت که در عمل تلاش برای جا انداختن آن را بی ثمر خواهد کرد. در این منظر، لباس ملی برای زنان، باید حتماً رگه هایی از پوشش چادر را در خود داشته باشد وگرنه قطعاً هم از سوی طبقه سنتی و هم از سوی طبقه رسمی مطرود می گردد.
روی دیگر سکه هم آن است که اگرچه بر اساس اطلاعات یونسکو، 70% از زنان ایرانی چادری هستند، اما در پایتخت و شهرهای بزرگ این آمار کاملاً برعکس است.
از جمله اگر آمار بانوانی را که به واسطه اجبار محل کار یا تحصیل چادر به سر می کنند، از این بخش جدا کنیم، در خوش بینانه ترین حالت در شهرهای بزرگی مثل تهران، زنان چادری حداکثر تا 40 درصد کل جمعیت بانوان را تشکیل می دهند و باز هم اگر این آمار را در میان گروه سنی 13 تا 28 سال که سن مولد محسوب می گرد، متمرکز کنیم، قطعاً آمار بانوانی که پوششی غیر از چادر دارند، بالاتر می رود.
پس اگر قرار باشد پوشش ملّی، نوعی از چادر باشد، با مقاومت اکثریتی از زنان مواجه می گردد که تا کنون هم با وجود همه تبلیغات و حتی فشارها، حاضر به کنار آمدن با چادر نشده اند.
این چالش عمده پیش روی ترویج لباس ملی را از دو منظر مورد بررسی قرار دادیم.
یکی از دانشجویان رشته طراحی لباس که اتفاقاً چادری هم بود، نظر جالبی داشت. او می گفت: اگر واقع بین باشیم، اذعان می کنیم که وقتی نسبت به یک موضوع واکنش نشان داده می شود که در آن رابطه، کمبود و یا نقص مشاهده گردد؛ به ویژه آن که رهبر معظم انقلاب خود ناچار شود به میدان آمده، تصریح کند که وجود لباس ملی چقدر ضروری است. مسلم است که کسی در نظام اسلامی با این موضوع که برخی از زنان و دختران حجاب خود را کاملاً رعایت کنند، مشکلی ندارد. به هر حال که حتی بی دین ترین افراد جامعه ما هم جرأت و وقاحت آن که بخواهند بگویند زنان محجبه باید چادر را از سر درآورده، لباس ملی بر تن کنند، ندارند؛ پس دو راه داریم؛ یا آن که بگوییم منظور رهبری و کارشناسان از لباس ملی همان چادر است و یا آن که بپذیریم منظور از ترویج لباس ملی، جایگزینی آن با مانتوهای عجیب و غریب است و نه چادر.
از منظری دیگر، شنیدن نظر ترابیان استاد طراحی لباس دانشگاه های کشور هم که می اندیشد لباس ملی باید متنوع و برای همه سلایق باشد، خواندنی است.
او می گوید: چه دلیلی دارد بگوییم که همه باید یک جور لباس که در آن نشانه های ملی ما به کار رفته، تهیه کنند. هر مدرسه برای دانش آموزان یا هر دانشگاه برای دانشجویان خود می تواند یک جور لباس طراحی کند.
وقتی می گوییم لباس ملی، یعنی پوششی که مردم ما و عرف عمومی جامعه ما آن را مناسب و در شأن یک انسان مسلمان و ایرانی با سال ها سابقه تمدن بدانند و این لباس الزاماً چادر نیست؛ اما نوعی از چادر که ضمن پوشیدگی، زیبا و دارای نقش های اصیل ایرانی هم باشد، می تواند یکی از لباس های پیشنهادی با صنعت ملی باشد.
ترابیان می افزاید: جا افتادن لباس ملی در جامعه هم این گونه نیست که بخواهیم مثل رواج دادن عروسک دارا و سارا به جای باربی، آن را رواج دهیم؛ یعنی نمی شود عروسک و وسایل باربی با کمترین قیمت ها در بازار باشد، آن وقت عروسک دارا و سارا به چند برابر قیمت عرضه گردد و بعد هم بخواهیم بچه ها از عروسک ملی استفاده کنند.
لباس ملی هم همین طور است؛ یعنی دولت باید به هر زن ایرانی، متناسب با شغل و علاقه اش، لباس مناسب هدیه کند؛ مثلاً اداره ها به کارمندهایشان هدیه کنند و برای زنان خانه دار هم هزینه لباس ملی به همسرهایشان داده شود.
این استاد دانشگاه تربیت دبیر دکتر شریعتی، سپس در بیان سایر ویژگی های لباس ملی می گوید: این لباس، باید از زیباترین پارچه های ایرانی تهیه شود.
باید توجه کنیم که چقدر در بین ایرانی ها تزئین لباس اهمیت دارد. فقط 140 نوع و مدل اصلی سوزن دوزی در یکی از مناطق ایران وجود دارد.
زری دوزی، ترمه و نقش های اصیل ما که دنیا عاشق آن است، ولی ما از آن غافلیم، باید احیا شود.
کارگاه های چاپ روی پارچه، باید دوباره راه بیفتد و از اساتید مظلوم و گمنام مانده این رشته ها دل جویی شود.
لباس ملی برای زن پرستار باید آرام بخش باشد. لباس برای کارکنان هتل ها، باید مجلل و تشریفاتی باشد و برای کارمندان هر اداره، باید متناسب با رنگ، فرم و وظایف همان جا باشد. این را هم بدانیم که به هیچ عنوان نمی توان با زور و اجبار، لباس ملی را جا بیندازیم. این کار باید به صورتی آرام و زیرکانه انجام گیرد که همه مردم خودشان مشتاقانه سراغ لباس ملی بیایند.
به هر حال لباس ملی چیزی است که ضرورت آن هر روز بیش از گذشته احساس می شود؛ اما تعارضات مربوط به این حرکت ملی باید رفع شود تا این طرح به مانند ده ها طرح بر زمین مانده فرهنگی، به فراموشی سپرده نشود. هراس جامعه مذهبی از آن است که در فردایی نه چندان دور، پوشیدن لباس های محجب به یک ضدارزش تمام عیار تبدیل گردد و چادر و مقنعه، به همان سرنوشتی دچار شوند که لباس های محلی دچار آن شده اند. به راستی برای نجات بارزترین جلوه فرهنگ دینی خود چه کرده ایم؟
منبع:پرسمان - اسفند 1383، شماره 30 -